پا در هوا!
نماینده - مهدی انصاری؛ فیلم در مورد راننده ای شمالی است که قصد دارد یک خط تلفن بخرد. در بازار موبایل ناشناسی خطی به او می روشد که از قضا این خط تلفن خط قبلی رئیس جمهور است. از زمانی که صاحب جدید خط، آن را روشن می کند تلفن های متعددی به او زده می شود و مردم مشکلات خود را می گویند. از جمله مادری که دخترش در زندان است و آن دختر بیماری قلبی دارد و باید هزینة عملش به سرعت جور شود و رانندة شمالی داستان، وانتش را برای کمک به او می فروشد.
برخی فیلم ها با موضوع های سیاسی گاهی دچار مشکلی می شوند که نقدپذیری آنها را بالا برده و می تواند دچار مشکل کند. در اینجا روی صحبتمان با فیلم هایی نیست که با بازخوانی اتفاقات و ادوار مختلف تاریخی و سیاسی به صراحت به آنها اشاره می کنند و به دقت می توانند نقد تاریخی شوند؛ بلکه منظور، آن دسته از آثار سینمایی است که می خواهند موضوعاتی کلی را در فضای سیاسی طرح کنند اما به یک آفت مهم دچار می شوند: «ارجاعات تاریخی». مسئله ای که امکان قضاوت کلی درباره فیلم را ناممکن می کند و لازم می سازد فیلم با دوران تاریخی ای که به آن ارجاع داده مقایسه شود.
«تلفن همراه رئیس جمهور» از آنجا که فیلمی درباره اهمیت ضرورت ارتباط حاکم با توده های مردم است و در خلال آن قصه ای غم انگیز را بازگو می کند قابل قبول است؛ اما وقتی کار فیلم به اشاره صریح به رئیس جمهور وقت می کشد دیگر ناچاریم منطق داستان را بر مبنای حقایق آن دوران ببینیم.
تمام اتفاقات متعدد فیلم وقتی رخ می دهد که راننده فیلم برای خرید سیمکارتی دائمی اقدام می کند. حالا وقتی با مبلغ 5000 هزار تومان می شود هر فرد صاحب یک خط تلفن شود، چرا شخص اول فیلم به دنبال خرید یک سیمکارت مجهول المالک می رود و با توجه به مشخص نبودن دقیق هویت مالک چگونه فرآیند انتقال این سیمکارت انجام شده است؟ چرا فروشنده سیمکارت ناگهان غیب می شود؟ مگر با فیلم علمی تخیلی طرفیم که وقتی راننده به دنبال آدرس فروشنده می رود با زمینی خالی از ساختمان روبرو می شود؟
معضل اصلی فیلم تماس مادری است که دخترش را به خاطر اغتشاشات سال 88 زندانی کرده اند و حالا برای عمل قلب دختر از رئیس جمهور می خواهد کاری کند و به همین خاطر با شماره او تماس می گیرد. یک مشکل مهم دیگر فیلم همین جا رخ می دهد. ما باید بتوانیم باور کنیم مادر این دختر از اقشار محروم جامعه است. و چون باید این مطلب را باور کنیم آنقدر فضاسازی اغراق آمیزی صورت می گیرد که بیشتر از تاثیرگذار بودن، خنده دار است. از انتخاب خانم نیکی کریمی به عنوان یک زن محروم تا لوازمی که در خانه اش مانند تابلو می خواهند تذکر بدهند این خانه برای محرومین است! چیزهایی از قبیل والور و تلویزیون تمام محدب قدیمی و خلاصه چیزهایی که سابقا در فیلم های دهه 60 و 70 سراغ داشتیم. وقتی فیلمساز ردپاهایی از همین سال های اخیر در فیلم گذاشته دیگر نمی توان خود را معلق در زمان دانست و باید به این نکات توجه کرد.
کاش ارجاعات تاریخی و اشاره های فیلم به اعتراضات سال 88 و دکتر احمدی نژاد نبود تا شاید بتوان مقداری فیلم را فرازمانی دانست. اما آنقدر این ارجاعات انجام شده که مجبوریم فیلم را با وضع امروزمان مقایسه کنیم. برای مثال در جایی از فیلم تماسی به تلفن رئیس جمهور می شود و کسی می گوید آقای رئیس جمهور به شهر ما هم بیا. خب وقتی رئیس دولت نهم و دهم حداقل چهار مرتبه کل استان ها، شهرها و شهرستان های کشور را دیده چگونه می توانیم این حرف را باور کنیم؟
بنابراین در فیلم «تلفن ...» یا باید وجه ارجاعات تاریخی فیلم را بگیریم که منطق داستانی فیلم سست می شود و یا باید ارجاعات تاریخی را نبینیم که در این صورت باید بگوییم فیلم ده یا بیست سالی دیر ساخته شده است!
نظر شما